بیسکیو

بیسکیو

بیسکیو

بیسکیو

کتاب، اسم من Firenze است


وی افزود: "اسم من Firenze است" ، زیرا او خود را روی پاهای جلوی خود پایین آورد تا هری بتواند به پشت خود چنگ بزند.

از ناحیه دیگر پاکسازی ناگهان صدایی گولناک تر به گوش رسید. رونان و بانه در حال ترکیدن در میان درختان بودند ، پهلوهایشان را شکسته و عرق می کرد.


کتاب های جدید :

"Firenze!" بانه رعد و برق کرد. "چه کار می کنی؟ شما یک انسان در پشت خود دارید! شرم نداری؟ آیا شما یک قاطر مشترک هستید؟ "

Firenze گفت: "آیا می دانید این کیست؟" این پسر پاتر است. هر چه سریعتر او این جنگل را ترک کند ، بهتر می شود. "




"آنچه به او گفته اید؟" "به یاد داشته باشید ، Firenze ، ما قسم خورده ایم که خود را در مقابل بهشت ​​قرار ندهیم. آیا ما نخوانده ایم که در حرکت سیارات چه می شود؟ "

رونان زمین عصبی را زمین زد. وی با صدای تیره و تیز گفت: "من مطمئن هستم که Firenze فکر می کند که به بهترین وجه عمل می کند."

بانه با عصبانیت پاهای عقبش را لگد زد.

"برای بهترین! این چه ارتباطی با ما دارد؟ سناتورها به آنچه پیش بینی شده نگران هستند! کار ما این نیست که بعد از انسانهای ولگرد در جنگل خود مانند الاغ ها راه بشویم! "

Firenze ناگهان با عصبانیت به پاهای عقب خود روی آورد ، به طوری که هری مجبور شد شانه هایش را بگیرد تا در آن بماند.

"آیا شما آن اسب شاخدار را نمی بینید؟" آیا شما نمی فهمید که چرا کشته شد؟ یا آیا سیارات به شما اجازه نمی دهند در آن راز ورود کنید؟ من خودم را در برابر آنچه در این جنگل کمین می کند قرار دادم ، بانه ، بله ، اگر انسان باید در کنار من در کنار من باشد. "

و Firenze به اطراف پیچید. با چنگ زدن به هری به بهترین شکل ممکن ، آنها به درون درختان فرو رفتند و رونان و بانه را در پشت سرشان گذاشتند.

هری سرنخی برای آنچه اتفاق افتاده بود نداشت.

وی پرسید: "چرا باین خیلی عصبانی است؟" "به هر حال من از چه چیزی من را نجات دادید؟"

Firenze به سرعت پیاده روی کند و به هری هشدار داد که در صورت وجود شاخه های کم آویز ، سر خود را تعظیم کند ، اما به سؤال هری پاسخ نداد. آنها به مدت طولانی در سکوت خود را از میان درختان گذراندند که هری فکر کرد Firenze نمی خواهد دیگر با او صحبت کند. با این حال ، هنگامی که ناگهان Firenze متوقف شد ، آنها از میان تکه های مخصوص درختان متراکم عبور می کردند.

"هری پاتر ، آیا می دانید از خون تکشاخ برای چه استفاده می شود؟"

هری با سؤال عجیب گفت: "نه". ما فقط موهای شاخ و دم را در Potions استفاده کرده ایم. "

Firenze گفت: "دلیل این است که یک چیز شگفت آور است که یک اسب شاخدار را بکشید." وی گفت: "فقط کسی که چیزی برای از دست دادن ندارد و هر چیزی که می تواند کسب کند ، مرتکب چنین جنایتی می شود. خون یک اسب شاخدار شما را زنده می کند ، حتی اگر شما یک اینچ از مرگ باشید ، اما با قیمت وحشتناک. شما برای نجات خود چیزی خالص و بی دفاع را به قتل رسانده اید ، اما یک زندگی نیمه تمام ، یک نفرین ، از لحظه ای که خون لبان شما را لمس خواهد کرد ، خواهید داشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.